جدول جو
جدول جو

معنی کال در - جستجوی لغت در جدول جو

کال در
نوعی در، مخصوص ساختمان های قدیمی که هر لنگه ی آن از دو نیمه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سال دار
تصویر سال دار
سالمند، سال دیده، پیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خال دار
تصویر خال دار
دارای خال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مال دار
تصویر مال دار
متمول، ثروتمند، صاحب مال، صاحب چهارپا و ستور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پال دم
تصویر پال دم
تسمۀ عقب پالان که روی ران ستور در زیر دم قرار می گیرد، پاردم، رانکی، قشقون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سال بر
تصویر سال بر
درختی که یک سال بار آورد و یک سال نیاورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کار دار
تصویر کار دار
انکه دارای کار شغلی است، عامل والی حاکم: (پس شداد بخلیفتان خویش نامه نوشت بجهان اندر هر کجا پادشاهی وی بود امیران و خلیفتان و کار داران و وکیلان و استواران وی بودند و آنچه بدین ماند) (تاریخ بلعمی)، وکیل مامور، سکه زننده سازنده پول، مامور سیاسی که در غیاب وزیر مختاریا سفیر کبیر موقتا. نمایندگی دولت خود را نزد دولت دیگری عهده دار میشود شارژدافر یا کار دان فلک. هفت سیاره
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه زود امور را حل و فصل کند کسی که بسرعت و خوبی کاری را انجام دهد، بر هم زننده کار: (از دو کونم قطع سودا کرد و در خونم نشاند هست تیع غمزه هایت کاربر هم کار ساز) (مخلص کاشی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مال ور
تصویر مال ور
مالدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مال ده
تصویر مال ده
بخشنده، منعم، معطی
فرهنگ لغت هوشیار
مالدار: وسخواستک خواستا کمند توانگر، چار پا دار دارای مال ثروتمند غنی: مالداری را شنیدم که ببخل اندر چنان معروف بود که حاتم طائی در کرم، صاحب چارپایان (اسب و استر و غیره)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مال خر
تصویر مال خر
کسی که شغلش خریدن اسب و اشتر باشد
فرهنگ لغت هوشیار
((~ دَ))
کسی که واسطه میان امرا و سلاطین بوده و تقاضای مردم را به آنان می رسانیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مال خر
تصویر مال خر
((خَ))
کسی که اموال دزدی شده را می خرد، کسی که شغلش خریدن اسب و استر و مانند آن است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خال دار
تصویر خال دار
Freckled, Polkadotted
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خال دار
تصویر خال دار
tacheté, à pois
دیکشنری فارسی به فرانسوی
مزرعه ای در غرب بالا جاده ی کردکوی
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی بنای چوبی شبیه نپار که بر سقف آن علوفه انبارند و در
فرهنگ گویش مازندرانی
دست شکسته، دست زخمی
فرهنگ گویش مازندرانی
نامی برای سگ، سگ دم بریده، سگی که به عمد دمش را بریده باشند.، کال دم
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از خال دار
تصویر خال دار
そばかすのある , 水玉模様
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از خال دار
تصویر خال دار
מנוקד
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از خال دار
تصویر خال دار
तिलों वाला , धब्बेदार
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از خال دار
تصویر خال دار
bertahi, bercak-bercak
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از خال دار
تصویر خال دار
กระเต็มไปด้วยฝ้า , ลายจุด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خال دار
تصویر خال دار
met sproeten, met stippen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خال دار
تصویر خال دار
con pecas, con lunares
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خال دار
تصویر خال دار
lentigginoso, a pois
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خال دار
تصویر خال دار
sardento, com bolinhas
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خال دار
تصویر خال دار
有雀斑的 , 有圆点的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خال دار
تصویر خال دار
piegowaty, w groszki
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خال دار
تصویر خال دار
веснянкуватий , в горошок
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خال دار
تصویر خال دار
sommersprossig, gepunktet
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خال دار
تصویر خال دار
веснушчатый , в горошек
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خال دار
تصویر خال دار
주근깨 있는 , 물방울 무늬의
دیکشنری فارسی به کره ای